کد مطلب:224104 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

نماز عید در مرو
در كتاب من لا یحضره الفقیه در باب صلوة كه اكثر روایات صلوة از حضرت رضا علیه السلام نقل شده و در فقه الرضا مبسوطا و در كتب اخبار صلوة وسایل و سایر كتب فقهی مندرج است از یاسر خادم امام رضا علیه السلام روایت شده كه چون روز عید شد مأمون كسی را فرستاد خدمت حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام كه سوار شوید و به نماز عید حاضر بشوید.

حضرت امام رضا علیه السلام پیغام فرستادند كه میان ما و شما شرطها و عهدها شد كه در این امور مرا داخل مسازید و نماز عید را امام می كند.

مأمون باز فرستاد كه می خواهم در خاطرهای مردمان خلافت و ولایت عهد شما جا گیرد و میل دارم فضل شما بر عالمیان ظاهر گردد.

حضرت امام رضا علیه السلام باز انكار و تحاشی داشتند - مأمون مبالغه و اصرار نمود تا آنكه



[ صفحه 535]



مرتبه آخر حضرت فرمودند اگر مرا معاف داری بهتر است و اگر لابد باید نماز عید را من بخوانم به نحوی كه حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله جدم و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بیرون رفته و خوانده اند بیرون می روم و می خوانم.

مأمون پیغام داد به هر صورت و عنوان میل دارید بیرون بروید و نماز عید را بخوانید.

آنگاه كه حضرت حاضر و مهیای نماز عید شدند مأمون دستور داد امرا و وزراء و رجال لشكری و كشوری و سایر مردم مهیای نماز شده و بامداد بر در خانه ی حضرت حاضر شدند.

آنروز غوغائی در مرو شد كه تاریخ فراموش نكرده - تمام راهها و كوچه ها و خیابانها مطروس از جمعیت شد پشت بامها و راهروها از مرد و زن كودك بزرگ گرفته شد - امرا و لشكریان همه درب خانه حضرت حاضر شدند و به انتظار مقدم شریف امام چشم در مدخل در دوخته بودند.

چون آفتاب طالع شد حضرت غسل عید كردند و عمامه و دستار سفید بر سر گداشتند و یكسر آنرا از پیش رو به سینه انداخته و یكسر آن را از پشت سر و دامن بالا زدند و بندگان و خدمتكاران را نیز فرمود همه شماها مانند من لباس نماز عید بپوشید و مهیا شوید.

آنگاه عصاء نیزه ای را برداشتند و از خانه پای برهنه با كمال خضوع و خشوع بیرون آمدند.

یاسر خادم گوید ماها پیش می آمدیم و حضرت پا برهنه كرده بودند و زیر جامه را تا نصف ساق پا بالا زده و دامن جامه ها را همه بالا زده بودیم.

چون حضرت با آن طنطنه و جبروت به راه افتادند و ما پیش روی آن حضرت می رفتیم كه راه باز كنیم حضرت سر به جانب آسمان بالا كردند و چهار تكبیر بلند گفتند این صدای تكبیر چنان بود كه آسمان و در و دیوار گوئی كه جواب آن حضرت را می دادند و رعشه بر اندام همه مردم افتاد امراء و لشكریان در دو طرف راه سواره ایستاده بودند مهیای حركت شده با نهایت زینب و سطوت حضرت از در خانه بیرون آمدند و اندك توقفی بر درب خانه كرده و گفتند:

الله اكبر الله اكبر علی ما هدانا الله اكبر علی ما رزقنا من بهیمة الانعام همه به آواز بلند این تكبیر را گفتیم.



[ صفحه 536]



چون بیرون از خانه شدند امرا و لشكریان كه خود را در مقابل این سطوت و این حالت مؤثر دیدند همه از اسبها پیاده شده موزه ها و كفشها را بیرون آوردند و پا برهنه شدند مردم به گریه و زاری افتادند و چنان صولت و جبروت ولایت در مردم اثر بخشید كه شهر به لرزه در آمد و همه مردم با یك صدا تكبیر و تهلیل می گفتند.

حضرت امام رضا علیه السلام هر ده قدم كه پیش می رفتند توقف كرده می ایستادند و سه مرتبه تكبیر می گفتند و گوئی رسول خدا تكبیر می گوید.

یاسر خادم گفت چنان می پنداشتم كه با هر تكبیر امام رضا علیه السلام آسمان و زمین و در و دیوار جواب تكبیر او را می گویند و شهر مرو با یك صدای یكنواخت و لرزاننده ای تكبیر می گفت و متعاقب آن صدای گریه و زاری بلند شد مأمون پرسید این هیاهو و صدای مهیب چیست به او خبر دادند كه از تكبیر و تهلیل حضرت برای نماز عید است.

فضل ذوالریاستین حضور مأمون بود گفت یا امیرالمؤمنین اگر آن حضرت با این حال به مصلی برسد مردمان همه مفتون او خواهند شد و ما همه كشته خواهیم شد!! مأمون گفت چه باید كرد؟

فضل گفت مصلحت در این است كه بفرستید آن حضرت برگردد.

مأمون بی درنگ خدمت آن حضرت فرستاد كه برگردید شما را بتعب انداختیم و ما راضی بتعب شما نبودیم بر گردید استراحت كنید.

حضرت امام رضا علیه السلام در حالی كه در پیشرفتن و تكبیر گفتن مشغول بودند تا پیغام مأمون رسید فوری موزه و كفش خود را خواستند و برگشتند! [1] .

این روایت بتواتر نقل شده و وریان بن الصلت نیز مفصل این خبر را نقل كرده است.


[1] شرح كتاب من لا يحضره الفقيه ص 442 ج 1.